loading...
وب سایت رسمی ربیع الانام
علی دلاوری بازدید : 95 شنبه 28 آذر 1394 نظرات (0)

تنها راه تقرب به خدا ، نماز خالصانه : 

اي كاش به خدا برسم ، خداي دل هاي شكسته و پشيمان ؛ خدايي كه  مي بخشد ؛ خدايي كه ستار العیوب است وخدايي كه جلال و جمال و كمال او هرچيز و هرجا را فرا گرفته است .

تقرب به او خوبي ها مي خواهد ؛ شايستگي مي خواهد . شايستگي در گرو ايماني است كه در خانه ي شناخت او مخفي شده است . بايد خودت ايمان رادرخانه ي معرفت و منقبت او بيابي ، نه از تقلید های کورکورانه ؛ ايمان را كه يافتي زمان عمل است ؛ زمان عمل شايسته . وقتي كه از خردي و كوچكي در آيي ، زيبايي هارا مي بيني ؛ زيبايي هاي وجود مقدس او را . عشقش وجودت را فرا مي گيرد ؛ در قلبت  رخنه مي كند ؛ بزرگت مي كند وتو را به او نزديك .

مخلوق محدود و فاني است . نمي تواند او را بشناسدكه اگرمي توانست ، ديگر او خدا نبود ؛ ولي مي تواند پيمانه ، پيمانه خوبي و نيكي را از سرچشمه ي جاودان او بردارد و به او نزديك و نزديك تر شود . اين همان مسير خوشبختي است .

واین تقرب و شناخت به دست نمی آید مگر به وسیله ی نماز خالصانه ....

خدا دور است ؛ وقتي تو ازخدا دوري . خدا در آسمان ها است ؛ وقتي كه تو آن قدر به جای نماز خالصانه قلبت را از اين چيز و آن چيز دنيا پركرده اي كه جايي براي خدا نيست .

عشق به او شناخت و ايمان و البته سعادت مي خواهد . خدا گوهر سعادت را به هركس نمي دهد ؛ به كسي مي دهد كه دل از دنيا و زيبايي هاي فاني آن كنده باشد ودر جست و جويش باشد . خدا وجود او را پراز عشق مي كند ؛ عشقي كه فقط و فقط نور است .

راه رسيدن به او طولاني است . در هر قدم از آن هزاران دام ودانه اي است كه رها شدن از هريك ازآن ها ايمان مي خواهد و معرفت ، این ایمان و معرفت را نمی توان به دست آورد مگر یا نماز عاشقانه .

مي داني ، بي سعادت كيست ؟ بي سعادت کسی است كه همه ي اين ها را مي داند ولي باز غرق در خوشي هاي زودگذر دنيا مي شود و نمازش را کوچک می شمارد  ، او را فراموش مي كند ولي خدا او را فراموش نمي كند .

 و اكنون از او مي خواهم ، مرا از هوا و خاك تن رهايي بخشد ؛ مرا از غبار دنيا دور كند ؛ دلم را سرشار از عشقش كند ؛ دوست داشتن او را از خودش  مي خواهم ودوستي آنان كه او را دوست دارند ودوستي هركاري كه مرا به قرب او رساند . دنيا با همه ي زيبايي هاي گمراه كننده اش چون طوماري در هم پيچيده  مي شود ؛ او مي ماند و من و باري از افسوس و ذلت .

اي كاش به او برسم ؛ به قرب او ، به عشق او ...

او كجاست ؟ وقتي كه آن قدر در گرداب زيبايي هاي دنيا غرق بودم كه كسي جز خودرا نمي ديدم ؛ او همان كسي بود كه مرا به سوي خودش مي خواند ؛ مي شنيدم ؛ گرمي ترانه اش را احساس مي كردم اما آن قدر چشم هايم از غبار دنيا پر شده بود كه كه نمي خواستم ، چشمم را به جمال بي كران او باز كنم . همين كه تير مصيبت و بلاي دنيا به سوي چشمم روانه گشت ، مي خواستم از خدا فضلش را طلب كنم ، با خود گفتم: اوكجا بود ، وقتي غرق در بدي بودم ؟ آري ، او در جلوي ديدگانم بود اما ديدگانم را به سوي او باز نكردم .

بايد براي آمدنش ، قلبم را خانه تكاني كنم با نماز های عاشقانه . قلبم براي جمال و زيبايي او ، براي جلال و شكوهمندي او و براي كمال و عظمت او كوچك است ولي قطره اي از درياي بي كران هريك از آن ها براي من كافي است تا خود را با عشق و رغبت قرباني حق كنم  .

اي كاش به او برسم ...

 

https://rozup.ir/view/1051082/Untitled-3.jpg

اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
    نظرسنجی
    نظر شما در مورد سایت؟؟؟
    آمار سایت
  • کل مطالب : 10
  • کل نظرات : 2
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 1
  • آی پی امروز : 3
  • آی پی دیروز : 2
  • بازدید امروز : 1
  • باردید دیروز : 0
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 9
  • بازدید ماه : 99
  • بازدید سال : 747
  • بازدید کلی : 7,979